دانلود رمان لذت های کثیف (جلد دوم) از Megan_March با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
انجامش دادم. با یه میلیاردر ازدواج کردم. من دلایل خودمو دارم. اخرین چیزی که انتظارشو داشتم احساس مالکیت بود. ممکنه عهدهائی بسته باشم، ولی مصمم که خودم باشم. ولی قوانین اون داره تو دنیای من مسلط میشه. ولی از اون دسته دخترائی نیستم که اطاعت کنم. فقط یه مشکل وجود داره. من ممکنه عاشقش بشم. اصلا نمیدونم این ازدواج چطور قراره پیش بره، اگه خودم دست نگه دارم وقتی با لذت های کثیفش منو از پا درمیاره اونوقت تا اخر عمر ادامه پیدا میکنه…
خلاصه رمان لذت های کثیف
“کریتون” چهارتا نوشیدنی و دوتا حرکت بعدش، دارم میرم پشت تئاتر تا منتظر بمونم. چیزی که اونجا پیدا میکنم سوپرایزم میکنه. راجع به سد های فلزی که راه های استعداد رو باز می کنند حرف نمی زنند، اونا سوپرایزم نمی کنند. زن های نیمه برهنه که دارن میرن اینطرف و اونطرف به اونا سدهای فلزی بچسبن. مامور امنیتی اون کنار ایستاده تا اونا رو کنارنگه داره. ولی اون زنا تزلزل ناپذیرن و قصد دارن یه مردی به نام بون یا بی تی رو که صدا می کنند ببین.تا جایی که که نزاکت اجازه میده میرم نزدیک اونجا، چون که نمیخوام برم وسط اون خانم ها. ولی بازم، شانسی برای از دست دادن هالی ندارم.
حتی اگه من لعنتی مسخره به نظر بیام البته با منتظر موندن این بیرون نزدیک یه سری ادم عصبانی. بالاخره، در عقبی باز میشه مامور های امنیتی جلوتر از جمعیت بیرون میان. خانم ها شروع به جیغ زدن می کنند. و من دستمو میذارم رو گوشام تا وقتی که چشمم به هالی میخوره. اسمشو صدا میکنم، ولی نه با فریاد زدن. چندتا قدم دیگه… و اون دقیقا مقابل منه. خشم درونم نشات میگیره وقتی میبینم اون یارو بون داره نزدیک تر میشه. با دستاش دور هالی، به خودش هالی رو چسبونده. چه…؟ این بار خشن تر و بلندتر صدا میکنم : « هالی.» دستاشو از دور هالی برمیداره میاد نزدیک چندتا زن تا امضا بده.
مرد با کلاسیه. هالی میره سمت اتوبوس « هالی.» اون میایسته. برمیگیرده، چشماش گشاد میشن وقتی نگاهش رو نگاهم قفل میشه. تلوتلو میخوره و به مرد میاد که نگه اش داره. همونقدر که دستای اون یارو رو دوست نداشتم دوست ندارم اینم دستاشو دورش نگه داره. لبخندش خیلی کمه وقتی میاد کنار نرده جایی که من ایستادم. نابغه امضا گیر میاد کنار خط اونو کنار من میبینه ازش میپرسه: « حالت خوبه عسلم؟» دهنشو باز میکنه که جواب بده ولی من سریع وارد عمل میشم. « حالش خوبه. حالش خوبه. فقط تو فکر اینه که چرا همسرش کنار به موسیقیدان و ایستاده.» چشماش به من میوفته…