دانلود رمان دخترماه (فصل دوم) از ی.محمدنیا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سوین اجبار میشه بخاطر عزیزانش خودش رو معامله کنه… ولی بعد اسیر شدنش توسط جیمز می فهمه که تمام این مدت وسط یه بازی ای بوده که از خیلی سال پیش برنامش رو چیده بودن… بالدازار نمرده و …
خلاصه رمان دخترماه
نیم ساعته دور هم دیگه نشستیم و همه بهم نگاه می کنن… گفتن بهمون که بیاین در مورد نقشمون حرف بزنیم و لی همه نی م ساعته فقط ساکت نشستن و بهم نگاه می کنن… چشمم به مایک و دختر کناریش افتاد… مت اون دختر رو جولیا همسر مایک معرفی کرد… خوشحالم که حداقل اون دست از سر من برداشت… چن وقت پیش جیمز بهم گفت که اون یکی جفتم مایکه و منم همون موقع دلیل اون همه نزدیکی و محبتش رو فهمیدم خب… ولی من که قلبم و عقلم فقط ساشا می گفت.
نمی تونستم مایک رو قبول کنم… حالاهم خوشحالم که ازدواج کرده و امیدوارم که زنش رو دوست داشته باشه… مت:خب میشه نقشتون رو بگین… جیمز منو کشید تو بغلش که چشمام به معنای واقعی چهارتا شد… جیمز:ساده اس میریم کاخش… شما ملکه و پادشاهتون رو پس می گیرین و ماهم به هدفی که داریم می رسیم… بعد هم برگشت و گونه منو بو سید… ای خدا خفت کنه جیمز اگه ساشا یه روز بفهمه من سوینم که بخاطر این کارا تف هم تو صورتم نمی اندازه…
زیر چشمی به ساشا نگاه کردم که یه پوزخند رو لباش بود و به ما نگاه می کرد… سامیار که نگاه زیر چشمی منو به ساشا دید نیشخندی زد و با لحن مسخره ای گفت سامیار:بهتر نیس عشق بازیاتون رو بزارین واسه خلوتتون… بااین حرفش از خجالت سرخ شدم… خدا لعنتت کنه جیمز… دست جیمز رو از دور کمرم با عصبانیت برداشتم و بلند شدم و بدون توجه به جمع از سالن زدم بیرون… ترجیح دادم از قصر برم بیرون چون ممکن بود هرکاری الان بکنم… شروع به دوییدن کردم و خودمو به اون دشت پر گل رسوندم…