دانلود رمان دل تو را حکم میکند از فرشته تات شهدوست با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم شهرزاد که از فرانسه به ایران آمده تا با مردی که پدرش انتخاب کرده و از دوستان خانوادگیشان است جهت ازدواج، آشنایی بیشتری پیدا کند. خواستگار شهرزاد به بیماری سادیسم مبتلاست. شهرزاد به دلیل مشکلاتی که به خاطر بیماری خواستگارش برایش پیش آمده، از دست او فرار میکند و در ماجرای فرار شهرازد حادثه تصادف برایش رخ میدهد. داستانی سرشار از هیجان و احساس…
خلاصه رمان دل تو را حکم میکند
همه جا سرد بود و تاریک.. بازوهامو بغل گرفتم.. چشمام هیچ کجا رو نمی دید.. می خواستم داد بزنم و کمک بخوام.. اما نمی تونستم.. انگار که لب هام به هم دوخته شده بودند گرمی اشکامو روی گونه هام حس کردم.. اما حتی صدای هق هق خودمم نمی شنیدم.. خدایا من کجام؟.. نکنه برزخی که میگن همینجاست؟!.. یعنی من مردم؟!… چرا هیچی رو نمی بینم؟!.. تو دلم ترس عجیبی رو احساس کردم.. اما انگار تو یه خلأ بزرگ گیر افتاده بودم.. نوری که ناگهان توی چشمام افتاد باعث شد دستمو بالا بگیرم و عقب برم.. اون نور به قدری زیاد بود که نمی تونستم چشمامو باز کنم.. هر چی شدتش بیشتر می شد،
می تونستم صداهای گنگ و ناآشنایی رو اطرافم بشنوم که برام هیچ معنا و مفهومی نداشتن.. سرم تیر کشید.. دستمو به شقیقه هام گرفتم و زانو زدم.. اون نور دردمو تشدید می کرد.. خدایا.. سرم.. سرم داره منفجر میشه از این درد لعنتی.. همون طور که چشمامو روی هم فشار می دادم و سرمو محکم بین دستام گرفته بودم، حس کردم هر لحظه صداها دارن نزدیک و نزدیک تر میشن.. انگار از یه جای دور به گوشم می رسیدند. –اگه چشماشو باز نکرد چی؟ –صبر داشته باش پسر.. ببریمش.. اینجوری فقط داریم وقت تلف می کنیم.. –متوجه موقعیتی که توش هستیمم باش.. –اگه چیز مهمی باشه چی؟..
–می دونم که نیست.. و سکوت بود و سکوت.. صداها که قطع می شدن.. خود به خود سرم سوت می کشید.. دوست داشتم داد بزنم و کمک بخوام.. چرا صدام در نمیاد خدایا؟.. –عمو.. انگار پلکاش تکون خوردن.. یه نگاه بنداز.. و گرمی انگشتای دستی رو که بلافاصله دور تا دور چشمم حلقه شد.. انگار یکی داشت پلکامو از هم باز می کرد.. نور چشمامو می زد.. یه نور کم اما مستقیم.. –مثل اینکه داره بهوش میاد.. ضربانش نرماله.. مردمک چشمش به نور چراغ قوه عکس العمل نشون داد.. –عمو صداش بزن.. شاید می شنوه.. خانم؟..خانم صدای منو می شنوید؟.. تمام توانمو جمع کردم که بتونم..