دانلود رمان انتخاب کن کودکت یا معشوقه ات از آرام با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان در مورد دختری به نام نفس هست که دانشگاه تهران قبول شده و از شیراز به تهران میاد… سال دوم دانشگاه به تولد دوستش دعوت میشه، تو این تولد اتفاقی براش میافته که باعث میشه مسیر زندگیش به کلی تغییر کنه…
خلاصه رمان انتخاب کن کودکت یا معشوقه ات
موبایلم زنگ می خورد و با دیدن تصویر حنانه روی آن، جواب می دهم. -جانم حنا. -سلام خونه ای؟ -آره چیزی شده؟ صدات ناراحته. -من تو راهم میام با هم حرف می زنیم. -اوکی. -فعلا کاری نداری؟ -نه عزیزم بای. -بای. تماس را قطع کرده و روی یکی از مبل های راحتی می نشینم. چند دقیقه بعد، با صدای زنگ در، به سمت آن رفته و در را باز می کنم. در ورودی را نیز باز کرده و با خروج او از آسانسور، سلام می کنم. جوابم زا داد و با هم وارد خانه شدیم. روی مبلی دو نفره، کنار هم نشسته و طاهره خانم وسایل پذیرایی را می آورد.
حنا هنوز حرفی نزده بود و در دل من انگار کسی رخت می شست. آخر خودم به حرف آمده و می پرسم. -حنا چرا حرف نمی زنی؟ بگو چیشده؟ سرش را پایین می آورد و با انگشتان دستش بازی می کند: -نفس ارمیا… همین یک کلمه کافی بود تا حال مرا دگرگون کند و ضربان قلبم را نامنظم و ذهنم را آشفته و مشغول. با صدایی تحلیل رفته می گویم: -حنا ارمیا چی؟ ارمیا چیشده؟ اتفاقی براش افتاده؟ صدای او نیز تحلیل رفته بود. -انگار همون روز که از خونه بیرون رفته، ماشین بهش می زنه و تمام این مدت توی کما بوده.
شنیدن همین ها کافی بود تا چشمانم سیاهی رفته و چیزی نفهمم. با احساس خیسی روی صورتم، چشمانم را باز می کنم: حنانه است که روی صورتم آب می ریزد تا به هوش بیایم. جمله ها را یاد آورده و کلافه بلند می شوم، به سمت اتاق رفته و اولین لباسی که دم دستم است را می پوشم. حنا مدام سوال می کند که چیکار می کنم و من جوابی به او نمی دهم. تنها چیزی که می دانم این است که باید به دیدن ارمیا بروم، ارمیایی که حالا دلیل نبودنش را فهمیده بودم…