دانلود رمان تنهام نزار از غزاله مومنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دل شکسته امروز من، باعث شد بنویسم، نه از شکستنش، از رویایی که تومور رویاهام شده و ول کنم نیست، امروز دلم شکست ازت…. به خودت هزار بار گفتم ولی…. خدایا… امروز دعا میکنم، الهی اونی که دلمو شکست، گوشه شکستش دست کسیو که اونو شکست رو نبــــــّره…
خلاصه رمان تنهام نزار
امروز یک ماه شده و دادگاهی داشتیم طبق مدارک و شاهد! به علت ضرب و جرح رضا اسدی مدارک و شاهد برد و ازش شکایت کردیم فرزین افتاد زندان بهم فحاشی کرد، دست درازیم کرد و سابقه پارسال که تو ماشینش ویسکی اعلا گرفتن، بالای شش ماه حبس بریدن براش. فرزین حالا شد یه مهره سوخته. لورا هم به جرم کلاهبرداری دستگیر شد. حکم طلاق صادر شد و صیغه طلاقم خوندن، از هم جدا شدیم بچمو تو اغوشم گرفتم الحق که دست پنجت درد نکنه رضا اسدی. سامان: السا خانم شما دیگه رسما حضانت فرزندت رو داری تبریک میگم
حالا اجازه هست یه پیشنهاد بدم؟ (قرمز شدم نکنه بگه بیا زنم شو) خودش خندش گرفت همه بودن پایین محضر منتظر ما. اقا اسدی و زن و بچه چسامان و ماهرخ…. ماهور و ملی جون…. همه بهم تبریک گفتن، واقعا نمیدونین چی کشیدم تو این یک ماه، حتی حس ندارم بنویسم یا حتی مرور کنم اون یکماه داغون میشم پس بیخی همه رفتن من موندم و سامان و اراد. سامان تو چشمام نگاه کرد و گفت: السا، من دوست دارم شما تو مطب من کار کنی، عممممم منشی بشی نیمه وقت چطوره؟ چون اقااسدی تو دادگاه گفتن شما حقوق بالایی دارین مطب من
کار میکنی و جدا ازونم نقاشی میکشی و سابقه های فروشتون چون بالا بوده دادگاه پذیرفت. من خودم دوست دارم حداقل اینجوری از شرمندگیتون در بیام اما (نیم نگاهی به آراد کردم) ایشونو چی؟ _برا ایشونم فکر کردم صبح تا ظهر ملی جون هست مواظبش چون شیر خودتو نمیدی که. (لبخند) بله میام چرا که نه. اما- قبلش چطوره بریم ناهارو با هم بخوریم؟ _بریم. تو ماشین نشستیم و سکوت بود ضبط و روشنش کرد و سکوت خسته کننده رو شکست. دستمو بردم طرف پخش و خاموشش کردم. _دلت برا فرزین تنگ شد؟ السا اصلا دوستش داری؟