دانلود رمان نقطه کور از دل آن با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟…
خلاصه رمان نقطه کور
آن روز را خوب بهیاد دارم که کنار حیاط و زیر نخلها بازی میکردم، که او را مشتری اماراتی پدرم را دیدم که آمد، کت و شلوار سیاه رنگ به تن داشت، قد و قامتش از تمام مردهایی که دیده بودم بلندتر بود. یک لحظه که نگاهم کرد فکر کردم دوست خوبیست، با وجود او کسی نمیتواند اذیتم کند. احمد آن زمان سردستهٔ تمام آزاردهندههای من بود. شبیه یک جوجه بودم میان قفس خروسهای جوان. بالای زانویش را نشان میدهد. من کودک نحیف و لاغری بودم که تنها کسی که داشتم پدرم بود.
_ درست همینقدر بودی… اسمم رو پرسیدی و گفتی میشه دوست من بشی و همهجا با من باشی تا کسی اذیتم نکنه…؟ شیخ خالد همون روز پیغام فرستاد که استخدامم میکنه بهعنوان مشاور و همراهش، پول چشمگیری هم پیشنهاد داد، خانه به من داد، اما اینها باعث نشد که بخوام اینجا پاگیر بشم، پسر… تو، من رو گرفتار کردی، نتونستم رهات کنم… شیخ تو رو داد دست من… امروز تو ۳۷سالهای… تو در اوجی و من رو به افول. بلند میشود و عبای سیاه رنگم را روی دوشم میاندازد و لبههایش را مرتب میکند.
بغض دارم از این گذر زمان. دستگاه بخوردان را روشن میکند. قرار است او ساقدوش من باشد در عروسی اما امشب هم کم از آن ندارد. _ سعید…؟ تو برای من درست اندازهٔ پدرم ارزش داری… هیچ چیزی نمی تونه محبت من رو به تو کم کنه… حتی… حتی عشقی که فهد به تو داره… یا تو ممکنه داشته باشی به اون. میان تمام معادلات ذهن من، عشق و علاقهام به سعید حرف اول و آخر را میزند. او کم از پدر برایم ندارد، بیشتر از پدرم زندگیام را چرخانده، حتی میتوانم بفهمم عشق فهد به او از کجاست…