دانلود رمان عروس گیسو بریده از چیکسای با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روناهی خبط کرد… اشتباه کرد… دختر خانِ ایل حق عاشق شدن نداشت… حالا که عاشق شده باید طرد شود… آن هم به دستور پدر… به دستور کسی که در چهره ی روناهی معشوقش را می دید… چه فرقی بود بین روناهی و دخترهای ایل که همه عاشق می شدند و پدر میانجی گری می کرد… سال ها بعد یک نفر فدا شد… یک زن… یک زن بیگناه…. آساره شایسته بدون هرگونه خطایی مورد اتهام قرار گرفت… به او تهمت زده شد… تهمتی ناگوار که پیش شوهر رسوایش کرد…
خلاصه رمان عروس گیسو بریده
در تمام این سالها یک کلمه موج میزد: انتقام. که گفته که خشم زن مانند الماس است، می درخشد ولی نمی سوزاند. خدا نکند زنی بخواهد انتقام بگیرد که در این صورت انتقام گرفتن، شیرین ترین تلاش زندگی او می شود و کشتن میل ستیزه جوئی در او کاری بیهوده است و درست مانند آن است که سعی کنی بادکنکی را با فشار زیر آب نگه داری! خاطرات روناهی؛ تابستان به پایان رسیده بود. ایل تازه از دامنه ی کوه کوچ کرده و به روستا برگشته بود. برگ ریزانِ روستا و هوای سرد شب هایش یاد آور شروع پاییزی زود هنگام بود.
هرسال همین بود… اول اردیبهشت بار و بُنه بر روی اسبها و شترها میبستند و همراه گله به دامنه ی کوه میرفتند. حیف بود که آن علفهای تازه و سبز نصیب گله نشود. چادر عَلَم می کردند و سنگهای بزرگ را دورتر از چادرها دایره وار کنار هم میچیدند تا زنها هر روز سر وقت معینی روی آنها بنشینند و گوسفندها را بدوشند… پرتلاش ترین ساعات را در آنجا تجربه میکردند. از دوشیدن گوسفندها و مایه زدنِ پنیر و درست کردنِ کره با مَشکها گرفته تا پخت و پز و آشپزی و مراقبت از کودکان تا در کوه و کمر نیفتند.
اگر زنی هم در این مدت زایمان می کرد که نورِ علی نور بود و چند نفر باید درگیر رفع و رجوع کارهای او هم میشدند… از لحظه ی ورود به روستا، زنها همگی در حال شستشوی لباسها و رختخواب ها و جمع و جور کردن وسایل بودند. چادرها تاشده و در انباری گذاشته شده بودند تا سال بعد در فصل معین دومرتبه بر روی دامنه ها برافراشته شوند… همیشه همیاری ایل در دورانی که به کوهستان کوچ میکردند، به بهترین شکل نمایان بود… از بر پا کردن چادرها گرفته تا ساخت مکان های شیردوشی و …