دانلود رمان نابود کننده جمجمه (جلد دوم) از پنلوپه اسکای با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بالتو بدون اینکه انگشتشو بالا ببره من رو از لوسین دزدید! فکر کردم بالاخره آزاد شدم، بالاخره به زندگی قبلیم برمی گردم… اما بالتو برنامه های دیگه ای برام داشت! حالا من زندانی اونم! اون تا زمانی که نیازم داره نگهم میداره، تا زمانی که لوسین الماس جمجمه اش رو بهش برگردونه… من هرگز نمیخوام دوباره به لوسین برگردم… نه بعد از بودن با مردی مثل بالتو! تنها شانسی که دارم اینه که ارزشمند تر از الماس باشم، تا بالتو به اندازه کافی من رو بخواد و من رو تو مبادله به لوسین بر نگردونه… اما اصلا میتونم با الماسی که ارزش بیلیون دلاری داره رقابت کنم؟؟
خلاصه رمان نابود کننده جمجمه
من تنها بودم! از وقتی که با لوسین ازدواج کرده بودم، این اولین باری بود که واقعا احساس تنهایی می کردم!چون حتی وقتی که خودش خونه نبود،ماریا و بقیه خدمتکار ها اطرافم حضور داشتن… مردای مسلح همه ی ملک بودن و از هر پنجره ای قابل دیدن بودن. ساعت سه شب بود و من هنوز بیدار بودم. نمی دونم چرا راحت نبودم ! وقتایی که بالتو تو اتاقش خواب بود، راحت می خوابیدم ، ولی الان که اینجا نبود ، احساس راحتی نمی کردم.می دونستم که هیچکس نمی تونه از بین افراد مسلح بگذره و از طریق آسانسور بیاد سراغم، ولی هنوزم هم معذب بودم! اگه دست لوسین بهم می رسید،
من رو تنبیه می کرد! بخاطر اینکه جلوی افرادش بهش سیلی زدم، بخاطر اینکه با بالتو اون رو ترک کردم، حتی با وجود اینکه چاره ی دیگه ای نداشتم و کل این قضیه تقصیر من نبود. اون حتی من رو بخاطر بودن با بالتو مجازات می کنه.. حتی ممکنه من رو بکشه! و حتی اگه اینکار رو نکنه… بلایی سرم میاره که آرزوی مرگ کنم! می تونستم تو اتاقم تلویزیون تماشا کنم، ولی تصمیم گرفتم نوشیدنب بردارم و روی کاناپه اتاق نشیمن لم بدم. تو این چند ساعت تلویزیون هیچ برنامه ی خاصی نشون نمی داد و برنامه های قدیمی رو نگاه کردم. مرتب ساعت رو نگاه می کردم و منتظر بودم تا اون به خونه برگرده.
داشت چکار می کرد! یعنی با یه زن دیگه اس!؟ من به تختش نرفته بودم، چون خیلی عصبانی بودم. اون من رو مثل یه زندانی گرفته و طوری باهام رفتار می کنه که انگار هیچ حقی ندارم! الان اون دیگه برام یه مرد جذاب ناشناس که تو بار دیده بودم؛ نبود… بلکه یه عوضی دیگه بود که می خواست مالک من باشه ! با این حال فکر اینکه اون الان با شخص دیگه ای باشه داشت زیر پوستم می رفت. یعنی داشت براش پول می داد!؟ الان با یکی از اون بی همه چیز هاس !؟ یا داشت کار دیگه ای انجام می داد؟ یه کار مجرمانه؟ اون هیچی درمورد زندگیش بهم نگفته بود، پس من هیچ نظری نداشتم….