دانلود رمان لیلیم باش مجنون میشوم از آیسا سادات حسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرسین با زانو نشست رو زمین و یقم و تو دستش گرفت. جرات نگاه کردن به چشمای عصبانیش و نداشتم انقدر عصبانی بود که هر لحظه ممکن بود بزنه بلایی سرم بیاره. گند زده بودم گندی که هیچ جوابی براش نداشتم چون از قبل برام خط و نشون کشیده بود که وارد این اتاق نشم. با صدایی که از شدت عصبانیت خشدار شده بود غرید:_اینجا چه غلطی می کنی؟ مگه نگفتم حتی به این اتاق نزدیکم نشو ها؟!صداش انقد بلند بود که از ترس چشمام و رو هم گذاشتم. سکوتم و دید همون طور که یقم تو دستش بود تکونم داد._با توام مگه نگفتم به این اتاق نزدیک نشو سرم و بلند کردم و زل زدم تو چشماش…
خلاصه رمان لیلیم باش مجنون میشوم
بعد از تموم شدن اون مهمونیه مسخره برگشتم هتل. با عصبانیت وارد اتاق شدم شیشه عطری که روی میز بود و برداشتم و کوبیدم تو آیینه، آیینه با صدای بدی شکست. از شدت عصبانیت فکم منقبض شده بود دستام میلرزید زیر لب گفتم: میکشمت آرسین, میکشمت بالاخره تقاص همه ی کاراتو پس میدی همونطور که حرص میخوردم و زیر لب به آرسین دری وری میگفتم دستی روی دهنم نشست. شروع کردم به داد زدن ولی صدای ازم درنمیومد. منو محکم گرفت طوری که نمیتونستم تکون بخورم سعی کردنم خودم و از دستش نجات بدم ولی خیلی قوی تر از من بود. تقلا کردنم بی فایده بود و لحظه ای
بعد تو عالم بی خبری فرو رفتم. با باز شدن چشمام نگاهم و آروم به اطراف چرخوندم. تو اتاقم تو هتل بودم با صدای کسی که گفت”چشماش و باز کرد” سرم و کمی تکون دادم نگاهم به نظری افتاد که نگران بالا سرم وایستاده بود. از جام بلند شدم. سرم کمی سنگینی می کرد دستم و روی سرم گذاشتم و گفتم: چطور نجاتم دادین؟! نظری سری تکون داد _آیینه اتاق که شکسته میشه یه نفر دمه در صداشو میشنوه میره به مدیر هتل خبر میده درست موقعی که طرف می خواست از اتاق بیارتت بیرون گیر میوفته چشمام رو لحظه ای بستم _نفهمیدین دلیلش از این کار چی بود؟! بردنش کلانتری همه چیز
معلوم میشه فقط دخترم… یهو سکوت کرد سری به نشونه ی چیه تکون دادم و ادامه داد: لیلیان دخترم موندن تو اینجا خطرناکه من حس میکنم کسی با تو دشمنی داره؟ با آوردن اسم دشمنی چشمام گرد شد آخه کسی من و نمیشناسه که بخواد باهام دشمنی داشته باشه محکم گفتم: کسی با من دشمنی نداره. پوزخندی زد: وقتی قرار داد به این مهمی و امضاکردی و سهام بالایی داری مطمئنن دشمنم نداشته باشی کم کم پیدا میکنی. با چشمای گرد شده نگاهش کردم چرا خودم به این موضوع به این مهمی دقت نکرده بودم؟! من قرار دادی امضا کردم که چند میلیارد سود داشت پس این امکان وجود داشت که…