دانلود رمان نورانی از زهرا فضلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پسر قصمون یه کشتی گیر معروفه که عاشق دختر خالشه ولی خب مشکلات زیادی سرراه شون قرار می گیره.
خلاصه رمان نورانی
مامان هنگام شام میگوید که میخواهد خاله و خانواده اش را برای شام فرداشب دعوت کند به مناسبت قهرمانی البرز جانش. ساعت از دوازده شب گذشته، از ساعت ده با البرز تماس می گیرم و جوابم را نمی دهد. دلم به شور می افتد و با حالی خراب دم دمه های صبح به خواب میروم. با صدای گریه ی آهسته ای که می آید از خواب می پرم ، مغزم به جریان میافتد. بلند میشوم و آهسته در اتاق را باز میکنم و بیرون میروم.
خواهر- نمیدونی قیامت شد، نمی دونستم البرز بچمو آروم کنم یا کیومرث از خدا بی خبرو…یواش تر خواهر نازگل بیدار میشه میشنوه دلش آشوب میشه. پشت راهروی دیوار اتاق خوابم می ایستم. حالا چی میشه شکوه؟ حرف کیومرث چیه؟ تموم صحبت ها شده بود چرا اینجوری شد آخه؟خاله فین فین کنان می گوید: میدونم اون فرامرز گور به گور شده دم گوشش خوند که کیومرث از این رو به اون رو شد، وای نمیدونی خواهر، بیکاره رفت…
دختره رو از آمریکا بلند کرد آورد که البرزو ببینه دختره، اصلا قصد اومدن نداشت. نمیدونم چی شدچند روزی که اونجا بودن البرز که می گفت سر جمع سه چهار بارم ندیدمش.
فقط یکی دوبار با عمو و شیدا رفتیم برای شام، الان دختره میگه میخوام برگردم ایران، من که میدونم همش نقشه ی این دوتا برادر قالتاقه. خاله نفس می گیرد.