دانلود رمان فستیوال از طوفان خاموش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
(فستیوال به معنای جشنواره ای همراه با موسیقی هست که برای نمایش آثار هنری یا نمایش مربوط به یک هنرمند به کار میره.) سام پژمان، صاحب بزرگترین نمایشگاه ماشین های خارجی ، پسری کله خراب، تندخو و یک دندست که هیچوقت حرف زور تو کتش نرفته و چیزی رو نمیشه بهش تحمیل کرد. تا روزی که متوجه میشه بی خبر از خودش، انگشتر نامزدیش توی دست دختری به نام گلبرگ خودنمایی می کنه و اون دختر نشونش کردش شده!…
خلاصه رمان فستیوال
گلبرگ؛ آروم از کنار آشپزخونه رد شدم تا منیر خانوم و بی بی متوجه من نشن و دوباره با سوالا و حرفاشون منو گیر نندازن. در اتاق رو به آرومی باز کردم و داخل رفتم. لب تخت نشستم و به اتفاقاتی که شب قبل افتاده بود فکر کردم. با دیدن دو تا شناسنامه روی میز، با کنجکاوی دستم رو دراز کردم و برداشتم اولیش مال من بود که کنار گذاشتم و دومی رو باز کردم. عکس و اسمش توجهم رو جلب کرد ” سامیار پژمان ” از لحظه ای که فهمیده بودم اسم واقعیش سامیاره ناخواسته حتی توی ذهنمم جا گرفت.
نتونستم دیگه مخففش رو بگم. آوای این اسم به دلم نشسته بود. شناسنامه رو ورق زدم و به مشخصات همسر رسیدم که خالی بود. گفته بود حاضر نیست عقد شناسنامه ای بکنه و حالا این شناسنامه های خالی این حقیقت رو بیان می کرد! انگشتمو به آرومی جایی که می تونست اسم من باشه و نبود، کشیدم. به طرف کمدی رفتم که متعلق به سامیار بود و نمی دونستم داخلش چیه. در کمد که باز شد چشمای منم گرد شد. یه طبقه از کمد کامل ماکت ماشین بود!
ماشین های ریز و درشتی که کنار هم چیده شده بود . بعضی اسباب بازی و بعضی هم انگار واقعی فقط کوچیک شده بود. _ سام از بچگی عاشق ماشین بود! صدای منیر خانوم باعث شد هول بشم و سریع در کمد رو ببندم. با مهربونی جلو اومد. _ ببخشید فقط می خواستم شناسنامه ها رو بذارم داخل کمد تا گم نشه دستمو گرفت و به تخت اشاره کرد _ بیا اینجا بشین عزیزم اینقدر نمی خواد نگران باشی. هردو لب تخت نشستیم. _ بچم یه کم اخلاقش تنده ولی دلش پاکه و هیچوقت برای کسی بد نخواسته…