دانلود رمان تاوان بی گناهی از نسترن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه ما قصه زندگی دختریه که مجبوره تاوان بده،تاوان گناه نکرده. در گذشته عمو دختر قصه ما یه خطایی کرده که این دختر از همه جا بیخبر باید تقاصشو بده، دختری که عاشق میشه…. تقاص میده و….
خلاصه رمان تاوان بی گناهی
بعداز بلند شدن راتین اونجوری از سر میز انگار نه برای من اشتهایی مونده بود نه پدرجون چون مثله این چند وقت اصرار نکرد برم پیشش بیشنم باهم تلوزیون تماشا کنیم یا صحبت کنیم. سریع با یه شب بخیر به اتاقش رفت… منم رفتم به اتاقم نشستم روی تخت میدونستم که راتین الان خیلی گرفته و ناراحته دیگه توی این چند سال اخلاقش دستم اومده بود می دونستم ناراحته بلند شدم موهامو شونه کردم محکم بالای سرم بستم نفسمو محکم دادم بیرون بلندشدم رفتم به سمت اتاقش… دم در اتاقش که ایستادم نفس عمیقی کشیدم در زدم. صدای
آرومش به گوشم رسید. _بفرمایید. یه نفس عمیق کشیدم رفتم توی اتاقش نمی دونم چرا حالا استرس گرفته بودم تا حالا اینجوری نشده بودم… پشت به در روبه روی پنجره ایستاده بود به باغی که ور از تاریکی بود نگاه می کرد اروم صداش زدم. _راتین..؟ یه آه پر از غم کشید برنگشت گفتم: _جانم… یه قدم بهش نزدیک شدم گفتم: _گرسنت نیست؟ آخه سر میز چیزی نخورده تا الانم که توی اتاقتی… برگشت طرفم با اون چشمای به رنگ خونش گفت: _یعنی الان اومدنت فقط واسه شام نخوردن و گرسنه موندن منه؟؟؟ آب دهنمو قورت دادم و گفتم: راستش
اومدم حرف بزنیم. یه لبخند خوشگل زد و گفت: +درباره چی؟ چشماشو ریز کرد و باریزکی گفتم: یعنی ناراحت نشدی سرشب که اونجوری از سرمیز رفتی تا الانم تو اتاقتی بیرونم نیومدی. این بار خندید بازم تلخ، +عه از کی تاحالا شما انقدر فضول شدی؟؟ بیشور میخواست حرص منو دربیاره که موفق شد جیییغ کشیدم سرش: رااااتین… خیلی بیشوری منه خرو بگو میخواستم بیام باهم حرف بزنیم از دل توی مشنگ دربیارم نذارم ناراحت باشی. بعدم باقهر رومو ازش رفتم سمت در خواستم درو باز کنم که دستاش دور کمر حلقه شد ضربان قلبم رفت بالا…