دانلود رمان سرگیجه های تنهایی من از سید آوید محتشم با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجع به دختری به اسم بهانه است. بهانه شخصیت مقابل اتابک،دختری از جنس همه دخترای اطرافمون، دختری که غم از دست دادن مادر رو تجربه کرده. دختری که نامادریش باهاش بدرفتاری می کنه. داستان از جایی شروع میشه که پدر و نامادریش میرن خارج و بهانه برای زندگی پیش عموش اتابک میره…
🤍
خلاصه رمان سرگیجه های تنهایی من
اتابک؛ با صدایی خسته و غمگین گفتم: _نمی شه… صدای همیشه خونسرد بابک پیچید تو گوشم. _حالا من یک چیزی از تو خواستم ها… _من هیچی! اون رو می خوای… _راضی می شه… می شناسمش! _کاش قدر من می شناختیش… کاش مثل من همه ی رفتارهاش رو زیر ذره بین گرفته بودی، کاش می تونستی بفهمی اون با این شرایط کنار نمیاد… فقط سکوت کردم و به صدای نفس های بابک گوش دادم… منتظر شدم چیزی بگه… _کمکم می کنی؟ زبان تلخم رو به لبای خشکیده ام کشیدم و گفتم: _راه دیگه ای هم هست مگه؟
_می دونستم کمکم می کمی! کاری نداری فعلا؟ دستم را توی موهام کشیدم و گفتم: _بذار خودم این موضوع رو بهش بگم! _هرطور که صلاح بدونی دکتر، بهش می گم فردا میری دنبالش. سکوت کردم. بابک که سکوتم رو دید شب بخیری گفت و قطع کرد… موبایل رو از کنار گوشم عقب کشیدم و گذاشتمش لبه ی پنجره و زل زدم به خیابون… نفس داغم شیشه ی سرد رو، خیس می کرد… با نوک انگشت نوشتم _بهانه_ بعد سریع روش ها کردم و پوشوندمش و با خشم غریدم: خجالت بکش!
مشتم رو روی میز کوبیدم… اینبار به جای میز تنم لرزید، دستم درد گرفت _آخخخ… سر دردناکم رو، روی مشت گره کرده ام گذاشتم… دست آزادم رو به سمت بسته ی سیگارم هول دادم… یه نخ الترا بیرون کشیدم و با فندک اهداییش سیگارم رو روشن کردم… سرم رو به صندلی تکیه دادم و اولین پک رو به سیگارم زدم… هوووففف… هوووفف.. فردا!!! چه روزی بودفردا! باید میدیدمش… بعد از چند وقت… آخرین بار کی دیده بودمش….