دانلود رمان شب از ستاره ها تنهاتر است از شیرین نور نژاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
طرفِ ما شب نیست، صدا با سکوت آشتی نمیکند. کلمات انتظار میکشند و من با تو تنها نیستم، هیچ کس با هیچ کس تنها نیست. شب از ستارهها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست. چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند. خشمِ کوچه در مُشتِ توست. در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد. من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند.
خلاصه رمان شب از ستاره ها تنهاتر است
همه چیز داشت سیاه میشد دست و پایش از جان میرفت پلکهایش روی هم می افتاد و تنش رو به سستی میرفت.
و درست وقتی که دیگر چشمهای مرد را ندید شانه اش با خشونت به عقب کشیده شد دست از روی صورتش کنار رفت. نفس آمد… یا نه…فاضل را دید که اسلحه را درست رو به صورتش گرفته دیگر توانی برایش نمانده بود مرگ را با تمام وجود لمس میکرد. چشم به روی نگاه فاضل و لوله ی اسلحه که درست وسط پیشانی اش بود بست صدای شلیک از چپ تا تمام مغزش را احاطه کرد.
مثل سوت ممتد قطار… سکوت… و سیاهی مطلق. اتومبیل را در گوشه ی خیابان پارک کرد. به عادت همیشگی نگاهی به سمت چپ انداخت. سپس از آینه به عقب… و راست و بعد به آدمه ای روبرو… نگاهی به ساعتش انداخت کمی دیر شده بود. اما کمی از زمانی که باید دیر میشد، مانده بود. عینک زد… که گردش بدون مکث مردمک هایش به چشم نیاید با انگشت گوشه ی لبش را از هیچی پاک کرد. موهایش را به نرمی داخل شال فرستاد و کیف دستی کوچکش را برداشت تعلل بیش از این جایز نبود.
از اتومبیل پیاده شد وقتی کفشهای ساده ی پاشنه بلندش روی زمین آسفالت شده ،نشست نگاهش بی امان به هر سمت و سویی کشیده شد. در پرشیای مشکی را بست و به آرامی به سمت پاساژ معروف قدم برداشت. آرام و بدون عجله قدم برمیداشت. به ویترین مغازه ها نگاه میکرد… به شیشه های ویترین ها بیشتر به آدم هایی که در گذر بودند در حال خرید بودند. تنها… باهم. لبهایی که تکان می خوردند. نگاه هایی که بی معنی و معنادار بودند.