خلاصه کتاب:
غمزه دختری که برای از ارث محروم نشدن پدرش قبول میکنه با کسی که پدر بزرگش شرط میکنه ازدواج کنه وبعد هم برای مدتی ایرانو ترک کنه درحالی که از بچگی عاشق دیاکو بوده و برای اینکه دیاکو باهاش بازی کنه بهش اجازه میداده که در عالم بچگی اونو لمس کنه بااین حال هنوز هم عاشق دیاکوست اما نمیخواد قبول کنه چون با این که حتی شوهرشو تاحالا ندیده فکر میکنه بودن با مرد دیگه ای گناهه و این که وقتی فقط ۱۳سالش بوده دیاکو غیبش میزنه الان هردو دوباره برگشتن دیاکو هنوزم دیوانه وار غمزه رو میخواد اما غمزه از این خواستن شونه خالی میکنه چون شوهر داره در حالی که….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.