خلاصه کتاب:
و عشق هچیگاه: برای افسانه ها نیست. برای داستان ها نیست. برای آدم های بزرگ نیست. گاهی در گوشه ای، در خلوتی، در نگاهی، در صدایی، قلبی میلرزد برای قلبی دیگر و شروع می شود سرنوشت عاشقانه ای که نه می دانند از کجا شروع شد و نه می دانند به کجاها ادامه دارد…
خلاصه کتاب:
دایان… دایان نقوی…پسری زخم خورده و پر از کینه… برای خالی کردن خشمش، بادیگارد برکه معتمد میشه. دختری که نامزد داره و از هیچ کدوم از اتفاقاتی که افتاده، باخبر نیست. دایان برای گرفتن انتقام از شاهین، دست رو زنش میذاره و به برکه دست درازی میکنه و حاملهش میکنه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.