خلاصه کتاب:
زندگی غلامرضا، شخصیت اصلی داستان، دالانهای تاریک و دستنیافتنی زیادی دارد. زندگی شخصیتهای داستان چندان براه و منسجم نیست و نمیشود تصویری شفاف و بدون ابهام از آدمها در این خانواده به دست آورد. کامه دختر غلامرضا با شوهرش متارکه است و همراه دخترش پرنیان در خانه پدری بسر میبرد؛ خانهای که در آن برادرش کاوه هم بیمار است و خانهنشین و پدری که بعد از غروب آفتاب به «فراموشی» قدم میگذارد تا طلوع آفتاب: او دچار سندروم غروب است. کتایون مادر خانواده به وسواس شدید مبتلاست و هیچکس نمیتواند او را به زندگی عادی برگرداند.
خلاصه کتاب:
سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست. او از وقتی یادشه یه آرزوی بزرگ تو سرش داشته… یک کتابفروشی که بتونه پشت پیشخونش بشینه و به آدم های که مثل خودش عاشق کتابن کتاب بفروشه. سپیدار با حمایت خانواده مغازه کتابفروشی تاسیس میکنه… حالا یک مغازه کیف و کفش فروشی هست که صاحب اون مغازه آدمی هست با خلق و خوی رفتاری خاص…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.