خلاصه کتاب:
امیرحسین آریا الفای خوناشام هاست برای انتقام مرگ خانوادش از سپیده، راهی تهران میشه ولی یسنا، عشقی که سه سال پیش رهاش کرد رو ملاقات میکنه. با حمله سپیده به یسنا برادرای امیر جونش رو نجات میدن ولی به جای برگردوندنش اون رو به عنوان برده به امیرحسین پیشکش میکن و امیر برخلاف ناگاهی یسنا از ماهیتش اون رو با خودش میبره…
خلاصه کتاب:
رها و عماد از بچگی با هم بزرگ شدن. عماد برادر زن عموی رهاست و بخاطر ظلمی که خواهرش به رها می کنه تصمیم می گیره باهاش ازدواج کنه و نجاتش بده ولی این وسط بخاطر یه اشتباه پای نازلی به زندگیش باز می شه و مجبور می شه باهاش ازدواج کنه. حالا بعد از تقریبا بیست سال نازلی عماد و بچه هاشو ول کرده و رها تنها کسیه که تو نگهداری از پسر دوماهه و بیمار عماد کمکش می کنه و دوباره کنار هم قرار می گیرن و با هم ازدواج می کنن. ازدواجی که هیچ کدومشون اونو به رسمیت نمی شناسن…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.