خلاصه کتاب:
بهار و علیرضا همچنان رابطه ی خوبی با همدیگه ندارن اما مثل دو تا همخونه کنار هم زندگی میکنن و درواقع همدیگرو تحمل میکنن… بعد از سفرشون به مشهد، بهار بین ایمیلاش، میرسه به یه پیام ناشناس که بعدا متوجه میشه از سمت کیارش، عشق سابقش بوده… حالش خراب میشه و با علیرضا دعوا میکنه… علیرضا که با کیارش در ارتباط بوده، بهش میگه با اون قرار گذاشته و میخواد با هم روبروشون کنه…
خلاصه کتاب:
یَل، مرد مرموز و مقتدری که برای خون خواهی برادرِ کشته شده اش و نجات برادرِ محکوم به اعدامش، به ایران برمیگرده. طبق برنامه ای ریخته شده و با سیاست تمام، دونه دونه دشمن هاش رو شناسایی میکنه و به طور کاملاً ناشناسی بهشون نزدیک میشه. غافل از اینکه، پناه، مظلوم ترین و در عین حال حق خواه ترین نوه بزرگ ترین دشمنش، زیادی با هوش و حواس جمعه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.