خلاصه کتاب:
سرگرد امیرعباسصامتی یکی از بهترینهای ستاد مبارزه با مواد مخدر به خاطر یک اتفاق تلخ که در روزهای نوجوانی شاهد بوده از نظر دیگران به یه آدم سخت و سنگی تبدیل شده. این چیزیه که همه از ظاهر امیرعباس قضاوت میکنن اما ثمینا دختری که به وسیله امیرعباس نجات پیدا میکنه نظر دیگری داره. جنجال روایتگر عشقیه که بین ثمینا و امیرعباس جریان داره.
خلاصه کتاب:
همیشه یک دلیل هست برای اینکه کسی را غیر معمولی دوست بداریم..! مثلا لبخندش مثلا چشمهایش مثلا چشماش چجوری میگن بهش فکر نکن، آدم وقتی جاییش درد میکنه میتونه بهش فک نکنه؟ من بند بندِ وجودم براش درد میکنه سوگند سوگند به نامش سوگند به سوگندم. سوگندی که لعبت است لعبتی خشن! و لعبت رمنده…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.