خلاصه کتاب:
راجبه دختری به نام دلربا که برای فرار از استبداد خانوادش، از خونه فرار می کنه… با یه خواهر و برادر به نام شهریار و شهناز آشنا می شه… کم کم دلربا عاشق شهریار می شه اما شهریار خودش یه نفر و دوست داره… تا این که روز عروسی شهریار یه اتفاقاتی می افته که ماجرا رو زیر و رو می کنه…
خلاصه کتاب:
این رمان روایت زندگی دختر ساده ایی به اسم سیانا را روایت می کند که در لندن درس می خواند و زندگیشو با کار زیادی به سختی می گذراند اما یک روز با دیدن یک قتل اونم درست جلوی چشمانش توسط کسی با چشم هایی طلایی و دستایی آغشته به خون و لبخندی ترسناک و ظاهری خونسرد… زندگیش دستخوش تغییراتی می شود…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.