دانلود رمان من زاده پاییزم از صفورا اندیشمند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پاییز دختر زیبا و جذابی که دل در گروی پسری به نام مانی دارد. اما پدرش به شدت با مانی مخالف است. با رفتن مانی به خارج شور و دیدن سرگرد خشن و متعصبی بنام امیرعلی زندگی پاییز دچار تحول می شود…
خلاصه رمان من زاده پاییزم
با ماهان چه چیزهایی که تجربه نکردم و چه کارهایی که انجام ندادم. ماهان اوج شور و نشاط بود. آخر شیطنت و تجربه های جدید .من چشم و گوش بسته، من دست از پا خطا نکرده، من پاستوریزه و مثبت چقدر با او بودن برایم لذت بخش و پر از هیجان بود. و همه ی این ها بدور از چشم پدرم بود. با نقشه ها و موقعیت هایی که مارال برایم ایجاد می کرد. گروه دوستی چهارنفره ی ما هر روز بیشتر از قبل صمیمی میشد و به پختگی و کمال می رسید.ما با هم بزرگ می شدیم. با هم تجربه می کردیم.با هم ناراحت میشدیم و شاد بودیم. همدیگر را درک می کردیم و پشت هم بودیم. ماهان پای تمام پسرهای
محله را از زندگیم قطع کرده بود و بجز مانی که به او اعتماد کامل داشت، هیچ کس حتی جرئت نداشت به من و مارال نگاه کند. البته برای من که بهتر بود. ماهان به جای تمام آدم هایی که می توانستند دوستم باشند برای من مایه می گذاشت. وقت صرف می کرد. انرژی می گذاشت .درکم می کرد .با من وقت می گذراند و به من حس خوبی می داد. او یک دوست به تمام معنا بود. هرچه می گذشت و ما هر چه بزرگتر می شدیم این دوستی عمیق تر می شد. گروهی به سینما می رفتیم خرید می کردیم .تفریح و گردش داشتیم. حتی با هم درس می خواندیم . و در تمام این ها خانواده ام از حضور ماهان در
گروه ما بی خبر بود . ماهان تمام سعی اش را می کرد که دوستی و گردش های همیشگی ما به درسم لطمه وارد نکند . به شدت از مخالفت های پدرم می ترسید. از اینکه افت در درسهایم پدرم رامشکوک کند موقع امتحانات تمام برنامه ها تعطیل میشد حتی دیدارها کمتر بود و من چقدر دلم تنگ می شد برای دیدنش. ماهان سعی می کرد جلو ما کوچه بازاری صحبت نکند، مبادا که طرز حرف زدن ما عوض شود، هرچه با بقیه خشن و سخت گیر بود به من که می رسید کوهی از آرامش می شد! باور کردنی نبود این ماهان همان ماهان است. امکان نداشت مناسبتی باشد و برایم هدیه نخرد. کمدم پر بود از کادوهایی که برایم گرفته بود…