دانلود رمان دولت عشق از پاییز با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دولت عشق داستان عاشقی دختری از خانوادهای کاملا متجدد به نام ندا و پسری از خانوادهای به شدت معتقد و مذهبی به نام مهدی است. پسر و دختر جوانی که عاشق میشوند، خانواده پسر مخالفت میکنند و ایندو جوان بههم نمیرسند. یازده سال از جدایی میگذرد و ندا و مهدی در اثر یک تصادف باهم روبهرو می شوند. داستان از زبان هردو آنهاست. داستان علاقه ندا و مهدی مثل یه پازل هزار تکه است…
خلاصه رمان دولت عشق
وقتی سرم را بلند کردم، ناخودآگاه دستم به سمت روسری ام که تقریبا باز هم داشت از سرم می افتاد، رفت. زمان ایستاد. در سرم مارش عزا می زدند. کسی کنار گوشم سنج میزد. از همان ها که در دسته های سینه زنی هست. از صدای سنج متنفرم. صداها در ثانیه ای متوقف شدند. حالی داشتم بین خلسه یا استحضار. به خودم برگشتم. قد بلند، موهای مشکی که کنار شقیقه هایش جوگندمی شده بود. صورت تقریبا گرد و سفید، چشم هایی قهوه ای با نگاه نافذ، بینی عقابی، ته ریش مرتبی که موهای خاکستری آن
در اطراف چانه به شدت خودنمایی می کرد و لب های بی اندازه خوش حالت! پیراهنش بسیار مرتب داخل شلوارش بود و دکمه هایی که تا بالا بسته بودند. چاق نبود ولی کمی تو پرتر شده بود. انگشتر عقیق را در انگشت میانی دست چپش دیدم. در کمال تعجبم هنوز دستش بود! او هم به من زل زده بود و عینک آفتابی اش در دستش خشک شده بود. آب نداشته دهانم را قورت دادم ولی دهانم هنوز طعم تلخی داشت. زمان دوباره متوقف بود. فکر کردم: “یعنی خودش است؟ چه سوال احمقانه ای! معلوم است که خودش است!”.
چرا باید دوباره ببینمش؟ نه اینکه در طول این سال ها او را ندیده باشم. گاهی در یک کنفرانس پزشکی از دور،گاهی به عنوان مهمان در یک برنامه تلویزیونی، گاهی در راهروی یک بیمارستان.راه حل همیشه ساده بود، سالن کنفرانس را ترک می کردم، کانال تلویزیون را عوض می کردم یا راهروی بیمارستان را در جهت مخالف میرفتم. به هر حال با این مرد روبه رو نمیشدم. با این کابوس، با این حماقت جوانی روبه رو نمی شدم. ولی الان؟ اینطور، بعد از این همه سال! آیا باید عقب گرد کنم و وانمود کنم اتفاقی نیفتاده…