دانلود رمان مرا در خاطرت نگه دار از پروین.س.ابراهیمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قسم دختری از تبار غم و تنهایی که برای فرار از دست برادر معتادش بدنبال جور کردن پولی برای رهایی خودش و مادرش از اون خونه راهی کوچه و خیابون میشه… آمین که پشت یه ترافیک سنگین در حال رفتن به دنبال نامزدش بوده که یهو… در ماشین باز میشه و یک نگاه… یک اتفاق… یک اشتباه… زندگی هر دو رو بهم میریزه….
خلاصه رمان مرا در خاطرت نگه دار
دست و صورتمو شستم و لباس هامو عوض کردم و از در خونه زدم بیرون ک دیدم دوست های بدتر از خودش با ی لبخند گله گشاد دارن نگام میکنن، چشم غره ای رفتم و از بینشون رد شدم ک شنیدم یکیشون گفت: اینو میگه عربی بلده هااااا و همه خندیدن ب قدیر نگاه تندی کردم و گفتم: بی غیرت اشغااال منتظر جواب قدیر نشدم و رفتم… مرد هم مردهای قدیم هرچی ک بودن حداقل ناموس و غیرت سرشون میشد نه مثل داداش بی غیرت من ک… از عصبانیت ب عابری خوردم و عابر با صدای بلند گفت: مگه کووووری؟ ببخشیدی گفتم و از گوشه راه رفتم… با خودم فکر کردم من چندبار میتونم
همش از شیدا لباس قرض کنم، شاید واقعا از ته دل راضی نباشه! شاید اصلا ی روز خونه نبود اونوقت من چیکار کنم؟؟؟؟ اینجوری نمیشد باید یکم از پولامو خرج می کردم واسه همین تا ساعت ۵ که برم خونه شیدا اینا حسابی وقت داشتم… رفتم جایی ک مرضیه همیشه میگفت جنساش خوبه و خودش بعد از ازدواج همیشه میره اونجا… حسابی شلوغ و بود و مردم خرید می کردن… ب مانتو فروشی رفتم و چندتایی پروو کردم، دست اخر سه تا مانتو ک مشکی و سفید و سورمه ای با دوتا شلوار لی از همونا ک تنگ بود خریدم و از مغازه بیرون اومدم… یکم بالاتر دست فروشی شال های رنگی رنگی
کنار خیابون ریخته بود و داد میزد ۱۰ تومن رفتم جلو و پنج تا شالم خریدم ک از نظر خودم حسابی ولخرجی کردم… بعد ب مغازه لوازم ارایشی رفتم و چندتایی وسیله خریدم و بیرون زدم… وقتی از اخرین موجودیم خبر دار شدم تازه فهمیدم چقدر بیشتر از کوپنم خرید کردم ولی واقعا جز این مانتو ک تنم بود ک تو شادی و عزا پوشیده بودم و رنگش حسابی رفته بود چیزی نداشتم… صدای شکمم حسابی در اومده بود ولی چون زیاد خرید کرده بودم ی شیر پاکتی با کیک خریدم و تو پیاده رو مشغول خوردن شدم ک حس کردم گوشی داره میلرزه… از کیفم در اوردم و ب صفحه نگاه کردم…