دانلود رمان تارگت از گیسو خزان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
میران محمدی پسری سختگیر و متعصب نسبت به جنس مونث…زخم خورده از اتفاقات گذشته زندگی..در به در راهی برای رسیدن به آرامش..برای زدن زخم مشابه خودش تو قلب باعث و بانی پریشونیش..بعد از تلاش برای پیدا کردن شخص مورد نظر..دخترش و پیدا می کنه.. میشه سوژه زندگیش.. دختری که باید تقاص مادرش و پس بده.. دختری ساده و سر به زیر که مناسب ترین گزینه اس برای سیبل هدف شدن…
خلاصه رمان تارگت
نگاهش نمیکردم و حین چلوندن انگشتای دستم لب زدم ممنون ولی باور کنید نمیتونم قبول کنم! الآنم لازم نیست من و تا جایی برسونید به دربست میگیرم میرم هتل اونجا اتاق استراحتم ..داریم. اگه دیدم حالم خوب نیست… با لبخند نرم و مهربونش یه لحظه بغض تو گلوم نشست و لبم و محکم به دندون گرفتم. چقدر باید بدبخت باشم که با همین دو کلمه، دو کلمه ای که با نهایت ملایمت به زبون آورد دلم بره و وا بدم. تقصیری نداشتم. من آدم بی پناه و بی تکیه گاهی بودم.
که خودم این و بهتر از هرکسی میدونستم. یکی از همون دخترایی که تو سن کم.. اسیر داستان های خیابونی میشن و کمبود محبتشون و اونجوری جبران میکنن ولى من.. تو سن کم تونستم این حس و تو وجودم بکشم و حالا.. همه اون کمبودها انگار یه جا سر باز کرده بود و داشت من و وارد راهی میکرد که تهش برام گنگ. نامفهوم بود! و این آدمم انگار قلق من و فهمیده بود که حالا با این طرز صدا کردنش با اون خانوم گفتنی که الفش و بیشتر از بقیه حروف میکشید و باعث می شد…
واقعاً معنای خانوم بودن بده یه کوچولو حسهای دخترونه ام و قلقلک می داد! هنوز در حال چلوندن دستام بودم که نگاه گرمش روی صورتم نشست، منم نگاهش کردم … شاید چون به این حس گرمای نگاهش…نه.. نمی تونستم نمی تونستم انقدر راحت بگم به این گرما نیاز داشتم من همون درینی ام که همیشه تنهایی از پس خودم و مشکلاتم بر اومدم حالا نمی شد در عرض چند تا برخورد با پیدا شدن به آدمی که حمایت از تک تک حرکاتش می بارید.