دانلود رمان بد_خوب از شقایق لامعی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد دختری به اسم آذین که مهندسی پزشکی خونده وتو یه شرکتی مشغول کاره به اسم مدیکاب، مدیکاب تصمیم میگیره برای جلوگیری از ورشکستگی آذین رو به عنوان جاسوس بفرسته شرکتی که داره همه امتیازات رو میگیره وآذین به اسم نگار ادیب فر میره شرکت پژوهان و ادامه ماجرا…
خلاصه رمان بد_خوب
_ممکنه خودتون رو معرفی کنید؟!پا روی پا انداخت و تنه اش را عقب کشید؛ پشتش را به تکیه گاه چرمیِ صندلی تکیه داد و پرسید:_یعنی اون همه سوالی که زحمت جواب دادنش رو کشیدم الکی بوده؟! سرِ مرد مقابلش بالا آمد: _با زحمت کشیدن مشکلی دارین و متقاضی این کار شدین؟موهایی که از هر طرف بیرون زده بودند را به بازی گرفت: _اوومم…نه خب! معلومه که نه؛ فقط من چند روز پیش اومدم و ششصد تا برگه پر کردم؛ دیروز تماس گرفتن باهام و اومدم و هزار تای دیگه هم پر کردم. باز امروز گفتن…
صحبتش قطع شد: _مطمئنین با این ریاضیِ ضعیف، از پس کار بر می آین؟ کل اطلاعات شما اینجا مقابل منه و جمعاً پنج برگه بیشتر نیست. پنج رو با چه مقیاسی از اغراق در نظر گرفتین که شد هزار و ششصد؟! خندید و پرسید: _رئیس اینجا شمایین؟! _این جواب سوال من بود؟! لبخندش را حفظ کرد و جواب داد: -عادت دارم همه چیز رو ضرب در ۳۲۰ کنم. جواب مرد مجدداً به خنده اش انداخت: _جسارتاً در مورد حقوقتون که چنین عادتی ندارین؟! لب زیرینش را به دهان کشید و گفت: _اگر شما رئیس باشین نه!
نگاه مرد ریز و دقیق شد؛ جواب این نگاه ریز شده را با لبخند داد و شنید: _تو رزومه تون سابقه ی کاری مرتبط ندیدم. اینجا نوشتین که سه سال، مشغول کار در دفتر بیمه بودین، اما علت قطع همکاری رو ذکر نکردید. باز هم با لب هایش بازی کرد. _اون آخریا حس می کردم داره ازم سوء استفاده می شه. _چه جور سوء استفاده ای؟! فاصله ی ابروهای پهن و روشنش را کم کرد و گفت: _کار فرما خانم بود! چشمان مرد مجددا ریز شد: _من جنسیت کار فرماتون رو پرسیدم؟! شانه ای بالا انداخت….