دانلود رمان دنیای عسلی رنگ من از Nahid.j_h_n با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
الناز دختریه که توی زندگیش هیچ مشکلی نداشته. اما یه وصیت نامه کل زندگیشو عوض میکنه. یه ازدواج اجباری… با پسری که سایه شو باتیر میزنه. دختر رمان ماهم عاشق میشه اما… تاوان عشق الناز ما چیه؟
خلاصه رمان دنیای عسلی رنگ من
دم در قصر باشکوه مامان فروغ وایستاده بودم. اما… سرتاسر کوچه پربود از پارچه سیاه. وا اینجا چه خبره؟ نکنه واسه مامان فروغ اتفاقی افتاده؟ نه! با قدم های لرزون رفتم به سمت خونه از داخل صدای گریه می اومد. دم در همه با لباس سرتاپا مشکی وایستاده بودن. باباهم داشت گریه می کرد عمه ضجه میزد مامان هم مث ابربهار گریه می کرد! دستو پاهام شل شد چشمم خورد به میزگوشه سالن عکس مامان فروغ روی میز بود یه ربان مشکی هم گوشه قاب عکس زده بود! نه!نه! نه! نه!!!!! این اشتباهه! مامان فروغ نمرده مامانی من نمرده
روی زمین افتادمو باتموم وجودم جیغ کشیدم..!!در به شدت باز شد و بابا مامان اومدن تو اتاقم صورتم خیس عرق بود بابا اومد طرفمو منو گرفت تو بغلش صدای هق هقم کل اتاقو گرفته بود! بابا: اروم باش عزیزم من اینجام. هیش! الناز؟؟؟؟ ولی من همچنان گریه می کردم بعد چند دقیقه که اروم شدم از بغل بابا اومدم بیرون. مامان: چی شده الناز؟ چرا گریه می کردی؟ خواب بد دیدی؟ باهق هق گفتم: من… خواب دیدم… مامان فروغ… دیگه نتونستم ادامه بدم. بابا: سسسس مامان فروغ حالش خوبه دخترم.اون هیچیش نیس. -میشه بریم بابا؟
اره عزیزم. پاشو آماده شو. مامان کمکم کرد از تخت بیام پایین رفتم دشوویی و صورتمو شستم و از اتاق رفتم بیرون. بعدم رفتیم خونه مامان فروغ عمه هانیه عمو حوراد با بچه هاشون بودن. چشم چرخوندمو وسط اونا دنبال مامان فروغ گشتم. مث همیشه با غرور خاص خودش روی صندلی سلطنتیش نشسته بود. بدون توجه به عمو و عمه دویدم طرفش. آغوشش رو واسم باز کرد و منم خودمو تو اغوشش جا دادم. بعد چند دقیقه منو از خودش جدا کرد و پیشونیمو طولانی بوسید محکم لپشو بوسیدم که صداش دراومد. +اووخ بچه جوون له شدم اه اه …