دانلود رمان چقدر دیر آمدی از نسرین قدیری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قطار سریع السیر لندن- ادینبورو با سرعت تمام در حرکت بود. هرچه بیشتر از لندن فاصله می گرفت، التهاب و نگرانی سروین بیشتر می شد. از هنگانی که ایستگاه کینزکراس را ترک کرده بود، مرتب به ساعتش نگاه می کرد و انتظار می کشید. ناباورانه دچار دردهای پی در پی و شدیدی شده بود که وجود لاغر و ضعیفش را به لرزه درمی آورد. دستهایش را زیر شکم قرار داده بود و به این وسیله می خواست از تکانهای شدید طفلش جلوگیری کند. باورش نمی شد که در چنین موقعیتی درد زایمانش شروع شده باشد.
خلاصه رمان چقدر دیر آمدی
باورش نمی شد که فرزندش در این وضعیت نابسامان به دنیا بیاید. هر لحظه انتظار داشت که درد پایان یابد و او را به حال خود بگذارد. هر لحظه منتظر بود که همه چیز به حالت عادی برگردد و دست کم تا رسیدن او به مقصد اتفاق دیگری نیفتد. اما گویی کودکش بی تابانه خود را به جلو هُل می داد و به طور جدی قصد ورود به دنیای هستی را داشت. بعد از دقایقی، که در نظر سروین ساعتها طول کشید، دیگر نتوانست تحمل و بردباری بیشتری نشان دهد و بی اختیار شروع به فریاد زدن کرد…
به خاطر نداشت که در تمام عمرش دچار چنین درد وحشتناکی شده باشد. بی اختیار اشک می ریخت و سرش را به دو طرف تکان می داد. با صدای فریاد او دیگر مسافران وحشت زده نیم خیز شدند و چی شده، « : توجهشان به او جلب شد. زن جوانی با سرعت از صندلی اش برخاست و خود را به او رساند و پرسید: چی شده عزیزم؟ فکر کنم کوچولوت تو راهه، نه؟ نمی دونم، نمی دونم فکر نمی کردم به این زودی به دنیا بیاد. «سروین با چشمهای نمناک و چهرۀ دردمند جواب داد»…