دانلود رمان قبل از شروع از مهسا زهیری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد دختری به اسم نارینه است که خواهر ناتنیش در شرف ازدواج با فرشید است پسری که عموی بسیار ثروتمندی داره که تنها ۶ سال از خودش بزرگتره و همه جوره تکه. نارینه گرچه از مادر با خواهر و برادرش جداست اما فامیلیه متفاوتی با اون ها هم داره! و همین سبب میشه که عموی نامزد خواهرش، آدلان سر این موضوع اونو به هم بریزه! کسی در اون عمارت خواهان نارینه نیست و آدلان با آزار و کل کل هاش بیشتر روزگار رو برای نارینه سخت کرده نارینه که حس مخفی متفاوتی نسبت به ادلان داره سعی میکنه..
خلاصه رمان قبل از شروع
بعد از قدم زدن توی پارک مورد علاقه ام، حالا از پله های عمارت بالا می رفتم. اما نه چیزی از اون اتفاق رو فراموش کرده بودم، نه درد دستم خوب شده بود. مدام فکر می کردم که شاید همه چیز تقصیر من بود؛ که انتظار زیادی ازش داشتم. ولی بعد یادم می اومد که خودش اجازه داده بود، برم به دیدنش. حتما فکر می کرد قراره با خواهش و تمنا ازش کمک بخوام. ولی اون که می دونست من این جور آدمی نیستم. دیگه مخم هنگ کرده بود؛ که صدای عمه من رو به خودم آورد: – نارینه !… بیا کسی منتظرته. با خودم گفتم یعنی به این زودی همه فهمیدن؟ کی اومده؟ وقتی وارد سالن شرقی شدم،
پسر کبیری رو دیدم که رو به روی عمه نشسته بود. سلام کردم که به احترامم بلند شد. اصلا نمی دونستم با من چی کار میتونه داشته باشه که خودش گفت – اون روز سند رو روی داشبورد جا گذاشتید. با تعجب گفتم -جدی؟ ولی کلید همراهم بود اصلا حواسم به سند نبود. عمه ناراضی نگاهم کرد و چیزی نگفت. سند رو روی میز گذاشت و گفت: منتظر بودم خودتون تماس بگیرید؛ که دیدم خبری نشد. آدرس این جا رو از پدر گرفتم. _چرا زحمت کشیدید؟ خودم می اومدم می گرفتم. _خواهش میکنم اون روز توی در مونگاه خود من هم حواسم پرت شده بود چه برسه به شما. عمه با تعجب و مشکوک نگاهم کرد،
که سریع به حامد گفتم: – آره حال دوستم اصلا خوب نبود. متوجه منظورم شد و گفت: الان بهتره؟ _بله. عمه پرسید: کدوم دوستت درمونگاه بود؟ _از بچه های دانشگاه بود آقای دکتر لطف کردند من رو رسوندند. عمه هنوز قانع نشده بود که حامد گفت: – من دیگه رفع زحمت می کنم. بلند شدم و برای بدرقه تا حیاط رفتم بیرون ساختمون گفت: چرا به ایشون نگفتید؟ بعد از چند لحظه مکث گفتم: نمی خواستم فکر کنند به خاطر یه سفر چند روزه کارم به در مونگاه کشیده. -سفر؟ با پوزخند گفتم: بله. یه سفر اکتشافی…