دانلود رمان نجیب بی آبرو از هاله نژاد صاحبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حورا ملکی تک دختر حاج فتاح روحانی معتمد محل، چهل روز بعد از مرگ نامزدش متوجه میشه که بارداره… و داستان از جایی شروع میشه که کسی باور نمیکنه این نطفه حلال و از همسر صیغهای اش بوده!!!
خلاصه رمان نجیب بی آبرو
به سختی از امیرعلی دل کند و راهی خانه مادرش شد. ماه ها بود که به آنجا نرفته بود و در مقابل اصرارهای مادرش و افرا ، مشغله کاری را بهانه کرده بود. بین راه سبد گل زیبایی خرید تا دست خالی نباشد. ماشین را جلوی در حیاط پارک کرد و داخل شد. هنوز در حیاط را نبسته بود که افرا دوان دوان خودش را به حیاط رساند و در آغوشش پرید. با یک دست سبد گل را نگه داشت و دست دیگرش را دور خواهرش پیچید. روی موهایش را بوسه زد. _ دلم برات تنگ شده بود خوشگل ترین دختر ایل کرامت.
افرا بغض کرده سرش را از روی سینه امیر یل برداشت و جواب داد. _ آره از سر زدن هات مشخصه بی معرفت ترین پسر ایل کرامت. سرش را خم کرد برادرانه بین دو اَبروی افرا را عمیق بوسید. _ شاید یه روزی فهمیدی چقدر درگیر بودم، اما فعلا تا اون روز منو ببخش. _ جسارتا جناب دکتر کرامت غیر از خواهرتون، یه مادر دلتنگ هم دارید. با صدای مادرش، دست دور کمر افرا پیچید و با خنده به سمتش رفت. سبد گل را به دست افرا داد و مادر همیشه شیک پوشش را در آغوش گرفت.
_ خوش اومدی عزیزم، دلتنگت بودیم. پشت دست مادرش را بوسید و همزمان جواب داد: _ منم به اندازه شما. اما فارغ از درگیری هام، به این خلوت احتیاج داشتم. نیاز بود خودمو پیدا کنم. ثمین بانو لبخندی زد و قاطعانه گفت: _ میدونم همیشه بهترین تصمیم هارو میگیری پسرم، بهت افتخار میکنم. سپس از جلوی در هال کنار رفت و گفت: _ بیا داخل که اندازه ماه ها برات حرف دارم. فنجان قهوهاش را روی عسلی گذاشت. افرا مشغول غذا دادن به سگش بود و مادرش در حال صحبت با تلفن…