دانلود رمان لواشکم از پریناز عباسی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من رومیسا دختری که سال ها در حال سر و کله زدن با بیماری ناراحتی قلبی هستم. دختری که مادرش هیچ مهری نسبت به او ندارد چون معتقد است من عامل مرگ خواهر کوچکتر خود بودهام، اما من در آن زمان که خواهرم غرق شد تنها نه سالم بود؛ اما در کنار این بی محبتیها پدری دارم که عاشقانه دوستم دارد و عاشقانه میپرستمش و همان پدر مرا به سمت زندگی ای پر هیجان تر سوق می دهد. هنگامی که از من میخواهد که عمل پیوند قلب انجام دهم که این کار ترسناکیست، اگر بمیرم چه؟ یا اگر شرایط سختتر از قبل شود؟
خلاصه رمان لواشکم
چه خبر از سفرتون؟ خوش گذشت؟ لنا با بغض گفت: نه بابا فداتشم. چه خوشی؟ تا اومدم حرفی بزنم، باران جیغ زد: بچه ها مهرزاد و زهرا رو ببینید! چشم چرخوندیم که با دیدن مهرزاد و زهرا، چشمهامون گرد شد. همزمان با حرف باران با لنا به عقب برگشتیم و با دیدن مهرزاد و زهرا مات موندیم. بعد از چند دقیقه سه نفری زدیم زیر خنده و باران خواست به سمتشون بره که لنا دستش رو کشید و گفت: آهای! کجا؟
میخوام برم بهشون بگم تموم کنن. بچه اینجا هست. بعد هم به من اشاره کرد. متعجب نگاهش کردم و گفتم: من بچهم؟ باران خندید و گفت: نه، آخه هم من و هم لنا جفتمون این صحنه رو تجربه کردیم و تو تجربه نکردی خب، بچه ای دیگه. چپ چپ نگاهش کردم که گفت: پس من رفتم. لنا عصبی گفت: باران نرو زشته، وارد حریم خصوصیشون نشو. خوبه خوبه، اینجا یه محل عمومیه حریم خصوصی کجا بود؟ به بحثشون خندیدم و گوشیم رو توی دستم گرفتم و به زهرا زنگ زدم.
زهرا بعد از چند دقیقه جواب داد که گفتم: کجایید دختر؟ سلام عزیزم، من و مهرزاد بام کرجیم. ماهم رسیدیم، الان میایم پیش شما. اوکی فداتبشم. گوشی رو که قطع کردم باران با اخم گفت: چرا همچین کردی؟ میخواستم برم و توی همون حالت سورپرایزشون کنم. بسه باران انقدر کرم نریز، بیاین بریم که منتظرن. باران با اخم من و لنا رو تا بالا همراهی کرد. وقتی به کنارشون رسیدیم.