دانلود رمان محکوم به اعتراف از زهرا عبدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم رزا، که در سن پایین دچار یک خطا یک اشتباه یا حتی یک جرم می شود، جرمی که سنگین است، جرمی که او را با قانون و پلیس روبه رو می کند، جرمش بسیار وقیح و غیر قانونی است ولی خب،چاره چیست؟! او فقط ۱۷سال دارد، با تصورات منفی و غلط دخترانه اش ،که فکر می کنید می تواند از الان، آزاده باشد و برود دنبال کار، خیر تمام تفکراتش او را درون یک منجلابی می اندازد و گناهش هم سادگی و جهالت بچگانه اش است ، سرنوشت او را محکوم به اعتراف می کند آن هم ۵سال، ۵سالی که عذاب و درد و رنج و محنت را به بار می کشد و دیگر خبری از آن دخترک شاد و شیطون نیست، و دیگر خبری از لبخند و صدای خنده نیست ،او را گرگ ها طعمه می کنند…
خلاصه رمان محکوم به اعتراف
از زبان(رزا) اخم کرده موهای سیاهم راکه کمی بلند شده بود را بالابستم و رهاش کردم.. روی تخت نشستم و آروم روش دراز کشیدم نیم خیز شدم و پتو رو روم کشیدم تا سرم روی بالشتم قرار گرفت، شروع کردم به فکر کردن به همه چیز، به اعدام شدن خرچنگ و آرمین و… و خیلی های دیگه که خدا اون ها رو به مجازات دعوتشون کرد، واقعا که خدا رو شکر می کنم که تمامی این آدم های خلافکار به اعمال پلیدشون اعدام شدند و سرشون از زندگیم رفت و خلاص شدم… واقعا که حس خوبی بود که، قاتل نوید کیانی پیدا شد و همه چیز رو اعتراف کرد، همه چیز رو… دقیقا همه چیز طبق نقشه من پیش رفت،
همه چیز به خوبی تمام شد و خدا عدالت رو در حق تک تکشون اجرا کرد و در آخر من موندم و بی گناهی یک طرفمم… تنها جرمم مواد فروشی بود که کرده بودم که اون هم قاضی بخاطر جرم کمم، و همکاری با پلیس و حمایت کردن پلیس و گفتن حقیقت و اینکه تمامی این دختران و پیدا شدن رئیس باند و همه و همه بخاطر من گفته های حقیقت من بوده و بخاطر تمام این ها به مدت ۵ ماه قراره تو زندان آب خنک بخورم… در این دو ماهی که گذشت همه چیز آروم بود، هیچی نبود و هیچ اتفاقی نیفتاد جز اینکه قلب من بیشتر و بیشتر عاشق شد، بیشتر و بیشتر دلتنگ شد، بیشتر و بیشتر تنها شد… و…
اینجوری آراد خیلی منو عاشق کرد، عاشق چشمای سیاهش که خواب و خوراک رو تو این دوماه از من گرفته بود، منی که خیلی وقته بخاطر مشکلات و بدبختی خواب و خوراک نداشتم حالا هم بخاطر یک عشق خواب و خوراکم داره گرفته میشه… عشقی که من می دونم و… صدر صد یک طرفست… چون اصلا امکان نداره که آراد ناصری عاشق من بشه، من یک مجرمم، اون سرتره اون حیف که با من ازدواج کنه و از اون جدا عاشق من بشه من حقم نیست که اون عاشق من بشه… نه. حقم نیست خیلی وقته که من حقم خیلی چیزهای خوب نیست حق من شد غم و محنت و بدبختی و گریه و بغض شبانه و تنهایی و زار و ناله و…