دانلود رمان سرنوشت جانان از مریم احمدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جانان دختری که سالها با خانواده عموش زندگی می کرده بعد از ازدواج ناموفقش دوباره پیش خانواده عموش برمی گرده از طریق کارش بهش ماموریت یک ساله میدن بره شیراز, عموش در صورتی رضایت به رفتن شیراز می ده که جانان بره خونه دوست قدیمی اش حاج احمد اون جا عاشق خواهر زاده حاجی میشه و قراره ازدواج می زارن تو این حین برادر زاده حاجی به اسم صبا که با اونا زندگی می کرده از خونه فرار می کنه و میاد تهران… همه چی بهم می ریزه…
خلاصه رمان سرنوشت جانان
ده روز مانند برق باد گذشت . تمام کارهایم انجام شده بودند و امروز عصر راهی می شدم . نغمه سردرد را بهانه کرده بود تلفنی از من خداحافظی کرد. آیدا هم آخرین بار در میهمانی خانه پدرم دیدم، پدرم اصرار داشت خودش تا فرودگاه مرا همراهی کند می دانستم دلش نبود من بروم و یک سالی را از اینجا دور بمانم. چاره ای نبود خودم خواسته بود. وقتی در آغوش پدر جای گرفتم صدای ضربان قلبش را می شنیدم بی طاقت شدم اشک هایم بدون معطلی سرازیر شدند.
پدرم دستی به سرم کشید و گفت: هر وقت به مشکلی بر خوردی فقط کافیه خبر بدهی فقط یادت باشه جانان من به تو اعتماد کردم کاری نکنی من شرمنده بشم دختر عزیزم اینو به من قول بده منو از خودت بی خبر نگذار دیگه سفارش نکنم جانان من به تو اعتماد کردم منو فردا تو روز قیامت شرمنده برادرم و زنش نکنی -چشم پدر کاری نمی کنم باعث شرمندگی شما بشم. لبخندی زدم اشک های خود را پاک کردم برای آخرین بار نگاهی به صورت پدرم انداختم.
فصل جدیدی از زندگی من در حال شروع شدن بود. شیراز شهر عشق و زندگی. پوشیده از درختانی با قدمت زیاد همراه رایحه های دل انگیز گلها از هر طرف به مشام می رسید با این که شب بود از زیبایی شهر کاسته نشده بود. اولین بار بود به این شهر آمده بودم، همه چیز برایم جالب و دیدنی، به مانند تهران خیابان ها شلوغ و پر ترافیک بود. در جستجوی آدرس در کیف دستی ام کیفم را هم می زدم بالاخره آدرس را پیدا کردم راننده کلافه از ترافیک دستش را به عقب آورد آدرس را گرفت آقا راه زیاده…