دانلود رمان قند مکرر از سلبی ناز رستمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آی نور دختر نویسنده ای که با شخصیت های کتاب هایش زندگی می کند شخصیتی را خلق می کند که آن را در وجود استادش می یابد… آی نور در پس اتفاق وحشتناکی که برایش رخ داده اشک و غم مهمان دل و جانش شده و مادرش را نگرانکرده …. آرمان پسر حاج مطیب به دنبال تصاحب آی نور و ماجرایی که با رسیدن به موقع استاد فروتن، ناکام می ماند و ….
خلاصه رمان قند مکرر
ایستاد و با بغض به گوشه ی اتاقش، خیره ماند. آنگاه بعد از لحظاتی خاموشی، با قدم هایی سست و لرزان به طرف میز تحریرش آمد. با دیدن آن همه کاغذهای مچاله و پاره ی روی میزش، یکه خورد. آشفته و پریشان طول و عرض اتاق را می رفت و می آمد. هر از گاهی دست بر شقیقه نهاده و در اندیشه ای ژرف فرو می رفت. طولی نکشید که روی صندلی کناره پنجره ولو شد. پس از یکی دو ساعت مطالعه و تعمق، ماه همچنان در دل آسمان می درخشید. برای لحظه ای نفس در قفسه ی سینه اش حبس شد.
دوباره به طرف میز تحریرش برگشت. این بار قطره اشکی روی نوشته اش چکید و یک دایره بزرگ از جوهر، روی ورق دفترش پخش شد. دست های کوچکش را در خرمن بلوطی موهایش فرو برد. وقتی سر بلند کرد، چشمانش کاملاً سرخ شده و از کنار بینی قلمی و کوچکش دو شیاری خیس به راه افتاد. با دست صورتش را پاک کرد و به آینه ی کوچکی که همیشه روی میزش بود، چشم دوخت. به عکس داخل آیینه لبخند زد. دختر توی آیینه نیز به تلخی لبخند زد. طره مویی را که بر پیشانی اش خط انداخته بود، به سرعت کنار زد.
صورت کوچک و گردش با آن خال ریز سیاه پایین لبش، زیبایی چهره ی مهتاب گونش را دو صد چندان کرده بود. لبخندی سرد و عاری از احساس گونه هایش را به گود نشاند. آهی کشدار کشید دستش را زیر چانه اش برده و با خود اندیشید: باید کاری بکنم. باید… حتی نتوانست به اندیشه ی آشفته اش سر و سامان دهد. شانه اش را با خستگی تکان داد و خودش را تسلیم پیشآمدها کرد. با این وجود آنچه آزارش می داد، چیزی نبود که بر زبان آورده یا حداقل با دیگران در میان بگذارد. هر وقت خواسته بود تا در مورد احساساتش چیزی بگوید…