دانلود رمان واپسین تردید از مرضیه جلالی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شبنم، دختری آزاد باگذشته ای پر از اشتباه و خطا در یک تصادف با امیرمحمد، پسری مذهبی ومحجوب آشنا می شود، علاقه ایی که در دل امیرمحمد بوجود می آید، میسر آنها را به ازدواج ختم می کند، اما گذشته ی شبنم او را درگیر دردسرها و گرفتهاری هایی می کند که…
خلاصه رمان واپسین تردید
سرمو رو پام گذاشتم یه لحظه باگرمای دستی سرم و از رو پام بلند کردم به چهره گرفته امیر چشم دوختم. لبخند گرمی زد و گفت: دلتنگ خانوادتی؟ خودم و عقب کشیدم و به انتهای تخت تکیه دادم و گفتم: نه. –نمی خوای راجع بهش صحبت کنی؟ –راجع به چی؟ -همونی که باعث شده اینقدر بری تو فکر. –چیز خاصی نیست سی دی هام و گفته بودم بیارن بخاطر تو مادرم نیاورده. –بخاطر من ؟ -سرم و به علامت مثبت تکان دادم. دوباره لبخندی زد و گفت: من کی برای همچین چیزی حرف زدم تماس بگیر بگو الان میرم ازشون میگیرم. –واقعا” میری؟ –شرط داره. –چه شرطی؟ -اخم هاتو باز کنی
و دیگه یه گوشه نگیری بشینی بلند شد و کتش و برداشت و از در بیرون رفت. برای شعله مسیج زدم امیر داره میاد اونجا همه سی دی هامو بهش بدید بیاره. تا امیر بگرده خودم و درست کردم و لباس پوشیدم وقتی برگشت هنوز جلوی آینه بودم، با دیدنم لحظه ای سر تا پام رو برانداز کرد و لبخندی زد – سی دی هارو آوردی؟ –بله خانم، بفرمائید اینقدر ذوق کردم که دستم و دورگردنش حلقه کردم و یه طرف گونه اش رو بوسیدم. سی دی ها رو روی تخت گذاشتم و چندتایی که دوست داشتم و برداشتم و تو کیفم گذاشتم. پشتم بهش بود فکر کردم از اتاق بیرون رفته بلند صداش کردم با جانم
آرومی که گفت به پشت سرم نگاه کردم –اینجایی؟! لبخندی زد و گفت: امر؟ –نمیخوای حاضر شی بریم دیر میشه نگاهی به ساعت انداخت و گفت:چشم حاضر میشم. نگاه از او گرفته و بلند شدم کیفم و برداشتم و از اتاق بیرون رفتم گوشیم رو که داشت زنگ میخورد جواب دادم –الو –سلام –سلام شعله خوبی؟ –خوبم وسائل همه چی برداشتی؟ –آره همه لباسام و برداشتم. –میدونم اونا رو برداشتی منظورم وسائل برای تو راه بود –چه وسائلی؟ -یه میوه ای چایی چیزی! –وای نه شعله چه میدونم چی بردارم!؟ –همون دیگه وقتی فکرت جای دیگه است معلومه به این چیزا فکر نمیکنی…