دانلود رمان شیاطین سیاه از حمیده خوشبخت با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجب پنج تا دختر که به قولی واسه خودشون یه پا سم هستن. مجبور میشن به شهر دیگه نقل مکان بکنن و وارد دانشگاه بشن. شاید به ظاهر مکان آرومی باشه اما داخل طبقه ی ممنوعه خبری از آرامش نیست. چه چیزی داخل طبقه ممنوعه وجود داره؟ یا بهتره بگیم… چه کسانی؟
خلاصه رمان شیاطین سیاه
حالا خوبه شما اسم اونارو می دونید. به آسمون نگاه کرد. لعنتی من حتی اسمشم نمی دونم. خودمم و یه عکس ازش. با خنده آرنجم رو به لبه ی پل تکیه دادم و به اطراف نگاه کردم. یاسمن زیپ کیف ویولنش رو باز کرد و با ذوق گفت: من برم یه ذره ویولن بزنم. با لبخند به مسیر رفتنش نگاه کردم. کنار چند تا گلدون وایساد و ویولن رو روی شونه ی چپش گذاشت.
چشم هاش رو بست و شروع به نواختن کرد. توجه خیلی ها بهش جلب شد. عاشق صدای ویولنشم. یه حس آرامش بهت میده. با شیطنت به اسکیتم نگاه کردم. هیچ چیزی جای تو رو نمیگیره عشقم. با خنده روی زمین گذاشتمش و پای چپم رو جلوش و پای راستم رو عقب گذاشت. چون مسیر کمی لغزنده بود، خودش کم کم حرکت کرد. بچه ها که کلاً می دونستن من روزی یک بار حتما باید با جیگرم بازی کنم.
با خنده پام رو رور زمین کشیدم تا سرعتش بیشتر بشه. باید حواسم باشه تا به مردم برخورد نکنم. کلاه هودی سفید رنگم رو روی سرم انداختم و هر کس از دور نگاهم کنه، با خودش میگه چه پسر گلی! یه عده هم چون نزدیک بود زیرشون کنم، یه فحش بهم دادن که منم با خودتی جوابشون رو می دادم. با دیدن پله هایی که به پارک ختم می شد، لبخند شیطونی زدم و پای راستم رو به عقب اسکیت فشار دادم که جلوش بالا رفت و راحت تونستم روی لبه ی پله ها بپرم.