دانلود رمان دختری از جنس شیطان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همتا شخصیت اصلی؛ به پیکره پدرو مادرم نگاه کردم. همش ۱۷ سالمه و باید مشاهده چنین چیزه وحشتناکی باشم. دیگه هیچکس نیست تا بهش تکیه کنم. برادر کوچکترمو بیشتر تو بغلم فشار دادم به عموی نامردم نگاه کردم که چطوری سر مزاره پدرو مادرم منو به اون مرد افغانی نشون میده. حتما اون پدر و مادرم کشته. جز اون کی به میراث پدره من فکر میکنه…
خلاصه رمان دختری از جنس شیطان
من چجوری تونستم به این آدم اعتماد کنم. بعد از اینکه بهش به عنوان وارث بابام امضا دادم سریع گفت منو ببرن. اون شیطان تا این حد فکر نمی کردم پیش بره چون قرارمون این بود اون یه برگه جعلی که من به سن قانونی رسیدم درست کنه بعدش منو بفرسته به جایی که قاتل بابام زندگی میکنه. توی این تاریکی از سرما دارم میلرزم منو انداختن توی انباری. دوست ندارم بگم ولی من مثل چی از موش های سیاه میترسم خیلی چندش رو اعصابن. چشمامو باز و بسته کردم دستام بیشتر بهم فشار دادم بهم زدم.
با صدای باز شدن در ترسیدم از جام بلند شدم اما بروز ندادم. به سختی نیشخندی زدم گفتم + چیشد آقاتون نتونست اون برگه رو رسمی کنه الانم به من نیاز داره. موهامو گرفت و کشید گفت _ ساکت شو تو دیگه کارت تمومه. هر چی توان داشتم جیغ زدم درخواست کمک کردم اما انگار هیچکس نبود صدای منو بشنوه. چشمام با یه پارچه ای بسته بودن که هیچی متوجه نمی شدم. واقعا نمیدونم چه بلایی سره من قراره بیاد اما خدا مراقب برادر کوچولوی من باش اون گناهی نداره که بخواد بازیچه دست این اون بشه.
امیدوارم دایی واقعا ازش خوب مراقبت کنه. پرتم کردن جایی جلوی دهنم یه دستمال گرفتن فشار دادن هرچی زور زدم نتونستم مانع بشم. یواش یواش چشمام داره گرم میشه. تو یک لحظه همچی برام نامفهوم تاریک شد. شخص_سوم_رمان؛ بعد از اینکه دختر رو گذاشتن روی صندلی دست و پاهاشو با صندلی بستن اومد نزدیک منو گفت _ از مرز ردش کن ببرش به دست صاحابش… فهمیدی! ماشین جلوی دره. با سر حرفش تایید کردم منتظر شدم از اینجا دور بشن سریع شماره رو گرفتم…