دانلود رمان برق چشمانش از فهیمه ذوالفقاری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دخترکی یتیم گشته از دوران زندگی سختش تنها یک فرد برایش مانده که اون نیز گرگی شده در لباس میش و می درد هر لحظه روح و روان دخترک را، نامادری که مادری میکند برایش و اما عشقی نافرجام، زیرا لایق نمیدانند دخترک بی کس و کار را، به او خرده گرفته و رهایش میکنند و میگذرد سالیان سال، آیا جوانه قلب دخترک اجازه ترمیم پل های خراب شدِ پشت سر آن عشق را میدهد. آیا مجالی میابد برای تاوان گرفتن از عزیزانش ….
خلاصه رمان برق چشمانش
وای چه می دیدم، شوکه و ترسیده خودم را از اتاق محمد بیرون انداختم. کمی پشت در ایستادم و در تاریکی ظلمات شب اطراف را پائیدم تا مبادا فخری یا خانم جان مرا ببینند. وقتی مطمئن شدم کسی نیست؛ حتمی الان داشتند هفت پادشاه را هم در خواب می دیدند؛ خودم را در تاریکی شب پنهان کردم و به اتاق خودم که در گوشه حیاط بزرگ جا خوش کرده بود رساندم.
حتی نفس را هم سخت می کشیدم، مبادا خانم جان بشنود و فکر کند از اعتمادش سو استفاده کرده ام. در را پشت سرم بستم و تکیه دادم به آن. هنوز باورم نمی شد چه دیده بودم، گریه ام گرفت دستم را روی دهانم گذاشتم و سر خوردم و پشت در نشستم. زانوهایم را بغل کردم و خودم را به دست سرنوشت سپردم…