دانلود رمان پریان از زهرا چگنی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پریان روایت دختریست؛ از جنس آب، خاک، و آتش. دختری با استعدادهای عجیب و غریب، که خودش هم نمی دونه این توانایی هارو چجوری کنترل کنه، وقتی حس فضولیش گل می کنه…
خلاصه رمان پریان
سر میز شام من و یاسی با هم شوخی می کردیم ولی برعکس همیشه عمو ساکت بود! حتی لبخند هم نمی زد! بعد از شام خاله مریم، اجازه نداد من ظرف ها رو بشورم. یاسی که می بینه خیلی اصرار می کنم دستم و می گیره و به سمت بیرون می کشه. -بریم یه دست شطرنج بازی کنیم، حوصله ی درس خوندن ندارم؛ هر چند فردا امتحان میان ترم دارم. دستش و پس می زنم و چشم هام و تو حدقه براش می چرخونم. -خب دیوونه برو درست و بخون! سری تکون میده و جعبه ی شطرنج رو از کشو بیرون می کشه.
– ول کن، فردا صبح بعد از نماز می شینم می خونم. سری با تأسف تکون میدم؛ به من میگه بیا دانشگاه و این وضع درس خوندن خودشه! – هر جور خودت می دونی، بریم. اما چیدن مهره ها با تو. با شروع شدن بازی کل کل من و یاسی هم شروع میشه؛ عمو بیشتر مواقع داور بود ولی امشب یه گوشه آروم نشسته بود! انگاری تو حال خودش نبود؛ حسابی تو فکر بود! داشتم به عمو رضا نگاه می کردم، که صدای یاسی من و به خودم میاره. -چیه؟ داری فکر می کنی که چطوری تقلب کنی تا من و کیش و مات کنی؟!
نگاهم و به سمتش می کشم و چشم غره ای به خاطر به هم زدن تمرکزم بهش میرم. -نخیر! تقلب که کار خودته؛ فعلاً بازیت و بکن، جوجه ها رو آخر پاییز می شمارند! دوباره به طرف عمو رضا چشم می گردونم؛ نه بابا امشب عمو با همیشه فرق داره؛ بدجوری مشکوک می زنه! پیش خودم گفتم: تو چیکار داری؟ خیلی نگرانی، برو فکرش و بخوان و خودت و راحت کن! اما سریع به خودم نهیب زدم. نه نه! من قول دادم کاری به این خانواده نداشته باشم؛ پری شیطون گولت نزنه! صدای یاسی این بار با خوشحالی بلند میشه…