دانلود رمان روزهای خاکستری از هانیه حدادی اصل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره ی دختر و پسری به اسم سها و سیاوشه که از بچگی به اسم هم بودند و قرار بوده که باهم ازدواج کنند.در عین حال که اطرافیان اصرار داشتن که این دو تا با هم ازدواج کنند .این اصرار باعث میشد که تنفر این دو نفر از هم بیشتر بشه.تا اینکه سها عاشق پسری به اسم کامیاب میشه و …
خلاصه رمان روزهای خاکستری
روی پشت بام نشسته و به ستاره ها خیره شده بود و به اینده ای که در پیش رو داشت فکر می کرد اریا او را که در این حالت دید اهسته پشت سرش ایستاد و گفت: واقعا زیباست سیاوش که متوجه او شده بود گفت: اریا تویی؟ -اره سلام شب بخیر بیا بشین اریا مقابلش نشست و گفت: چی شده اومدی این بالا؟ همبن طوری کی اومدی؟ -همین الان مادرت گفت اینجایی می خواست صدات کنه گفتم خودم میرم پیشش خوب کردی اومدی دلم گرفته بود – دیگه چرا؟ کلافه ام خیلی سردر گم شده ام
-چه مرگت شده سیا چند روزیه که اصلا حال و حوصله درست و حسابی نداری هی می خوام ازت بپرسم باز میگم ولش کن اگه خبری باشه خودش میگه حالم خوب نیست چرا؟ مشکلی برام پیش اومده اریا نگاهی به اسمان و بعد به سیاوش انداخت و زیرکانه گفت: اومدنت به اینجا و خیره شدنت به ستاره ها و تو فکر فرو رفتنت هم به همون مشکل برمی گرده؟ منظور؟ این رو باید تو بگی سیاوش تو منظورت از این کارهایی که داری می کنی چیه؟ سیاوش تا خواست سخن بگوید اریا دستانش را بالا اورد و گفت: بهم نگو مشکلت سهاست.
چون اصلا باورم نیشه اجازه میدی حرف بزنم بفرمائید درست حدس زدی ربط چندانی به سها نداره اریا من… بلند شد و به طرف لبه پشت بام رفت نظرت راجع به خانم قدیری چیه؟ اریا با شنیدن همین جمله کوتاه متوجه همه چیز شد بلند شد و کنار سیاوش ایستاد و با تعجب گفت: سیاوش چی داری میگی؟ جوابم رو بده منظورت ترانه قدیری همون مهماندار است اره به نظرت چطور ادمیه؟/دختر خیلی ساکتیه من زیاد باهاش برخورد نداشتم ولی روی هم رفته دختر خوب و با شخصیتیه ولی این چیزا چه ربطی به تو داره…