دانلود رمان شب برهنه از زهرا شجاع با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد بهراد پسری که پس از سال ها دوری از وطن به ایران برمیگرده با وجود اختلافاتی که با پدرش داره مجبور میشه چند روزی مهمون خونه پدرش بشه، زن پدرش شهین دنبال اینکه خواهرزاده اش ساناز، با بهراد ازدواج کنه تا ارث کلانی که به بهراد میرسه تحت نظر خودش باشه اما بهراد با رفت و آمد به خونه مادربزرگش دلداده پرستار خاتون ک هم بازی بچگیش هم بوده میشه ولی…
خلاصه رمان شب برهنه
غلتی روی زمین سفت زد از پهلویی به پهلوی دیگر چرخید عادت نداشت روی زمین بخوابه و همین هم اذیتش می کرد، کلبه ی خاتون هم تنها دو تا اتاق خواب بیشتر نداشت که یکیش به خوده خاتون تعلق داشت و دیگریش مختص ترنم بود، طاق باز خوابیدو دستاشو زیر سرش گذاشت، بخاطر وجوده ترنم مجبور بود شب با تی شرت بخوابه اینم از سفارشات مهیار قبل از رفتنش به تهران بود. _شازده دختره جوون تو خونه هست یه چیزی تنت کن بخواب. نفس پر صدایی کشید عادت به اینگونه خوابیدن نداشت زیر لب زمزمه کرد: این یه هفته رو چجور سرکنم تنگی نفس گرفتم تو این لباس اَه…
عجب غلطی کردم برگشتم ایران. به یاد خونه ی مستقلش امریکا در دلش حسرت خورد اما با یادآوری اینکه تا یک هفته دیگه خونه آماده اس لبخند رضایت بخشی نشست روی لبش؛ چشمان خسته از خوابش را روی هم فشرد و به ثانیه نکشید که خوابش برد تازه داشت حسابی چشمانش گرم خواب می شد که با صدای آخ مانندی چشمانش را از هم باز کرد و سره جایش نیم خیز شد.همه جا غرق در تاریکی بود و تنها نوره مهتاب بود که از پنجره به داخل افتاده بود.با دیدن شبحی که به سمت آشپزخونه می رفت از جا پرید و با قدم هایی آهسته به طرف آشپزخونه رفت. نگاهش به شبح لاغر و نحیفی افتاد که
نزدیک پنجره ایستاده و به بیرون خیره شده. سرشو از بالش جدا کرد و موهای بلند و مواجش را به یک طرفه شانه اش ریخت. چه مرگش شده بود که باز بیخوابی زده بود پس کله اش، دستشو داخل موهایش فرو برد و چند بار اون ها را به عقب راند. بهتر دید بره یه لیوان آب بخوره گلوش بدجورخشک شده بود و می سوخت. با این فکر پتو رو از خودش جدا کرد و از تخت بیرون خزید، دستگیره را آرام به طرف پایین کشید و بدون ذره ای سرو صدا به طرف آشپزخونه راه افتاد، مراقب بود سروصدایی از خودش ایجاد نکند که باعث بیدار شدن خاتون بشه.هنوز چند قدمی با آشپزخونه فاصله داشت که…