دانلود رمان رابطه پنهان از ا_اصغرزاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که بخاطِر نداشتنِ پول عمل قلب مادرش مجبور میشه صیغه ی دکتر بشه که قبلا ازدواج کرده و بچه دار نشده؛ حالا از چکاوک بچه می خواد که باید بعد از دنیا آوردن بچه بره ! چی میشه عاقبت دختِر ساده ی ما؟ سرنوشت براش چه خوابی دیده؟ بخونید تا متوجه بشید!
خلاصه رمان رابطه پنهان
دکتر که از اتاق بیرون آمد چکاوک سریع از صندلی بلند شد و به سمتش رفت، دکتر که دیگر چکاوک را خوب می شناخت با دیدن او لبخندی زد و با همان لبخند جویایِ احوالش شد! -خوبی دخترم؟ چکاوک لب پایینش را کوتاه گاز گرفت و صادقانه گفت: -نه آقای دکتر خوب نیستم! بعد با کلی نگرانی که تو چشم هایش غوغا می کردند پرسید: -وضعیت مامانم چطوره؟ دکتر خودکارش را داخل جیبش گذاشت و بعد از کمی مکث که برای چکاوک یک عمر طول کشید گفت: -متاسفانه هرچه زودتر باید عمل بشن ، وضعیت
قلبشون اصلا مسائد نیست! چکاوک احساس کرد نمی تواند سرپا بایستد! دستش سمت سرش رفت و دکتر بی توجه ادامه داد: -برای هزینش هم من کمی می تونم خودم و همکارم کمک کنیم بقیشو باید خودتون پرداخت کنید! چکاوک آهی بلند کشید و با لحنی آرام که از حالِ بدش نشأت می گرفت پرسید: -چند روز فرصت عمل داریم؟ دکتر زمزمه کرد: -شاید کمتر از یک هفته! چکاوک لبش را توی دهانش کشید تا از هقش هقش جلوگیری کند؛ عقب عقب رفت و به سمت اتاق مادرش قدم برداشت. کنار او نشست و
دستش را گرفت، سرش را رویِ دسِت مادرش گذاشت و اشک هایش یکی پس از دیگری روی گونه هایش می ریختند! پرستار که برای چک وضعیتش آمده بود با دیدن چکاوک دلش به حال او سوخت، سعی کرد دلداریش بدهد اما نتوانست! بی حرف اتاق را ترک کرد و چکاوک را با مادرش تنها گذاشت. چکاوک که از گریه باز سردردش شروع شده بود بلند شد و به سمت سرویس رفت. مادرش هنوز بی هوش بود و این چکاوک را نگران تر می کرد. باید هرچه زود تر چاره ای پیدا می کرد! دست و صورتش را با آب سرد شست و…